گندم ز گندم بروید، جو ز جو

آنچه که امروز رخ داد پس از شوک موشکها، شوک مردم به روحانی بود. ایشان که هم فراموش کرده رئیس جمهوری با آرمانها و قانون اساسی مشخص اسلامی ایران استاست، هم فراموش کرده لباس دین به تن دارد مسابقه همایش و حرمت شکنی به راه انداخته است. نمی توان رئیس قوه اجرایی بود و رکوردار همایش ها شد همانطور که نمی شود در جایگاه اپوزیسیون قرار گرفت و بر انقلاب تاخت همانطور که نمی شود در لباس دین بر علیه دین حرف زد و داد مراجع و علما رو در آورد. این از عجایب روزگار است که بجای رسیدن به وضع اقتصاد و معیشت بحران زده کشور که الحق این بار زیبنده است هر چه بگوییم تقصیر دولت قبل است اینهمه رئیس اپوزیسیون یک کشور نه بلکه رئیس جمهور قانونی آن برای کشور حاشیه ها و هزینه های فراوان ایجاد کند و به دو قطبی سازی در کشور به هر قیمتی دامن بزند. 

موشکهای سپاه تمام رشته های دولت را برای برجام موشکی بر باد داد و پس از چند روز سردرگمی بالاخره ایشان را مجبور به واکنش و حتی مصادره به مطلوب کرد تا جایی که سپاه بیانیه داد که موشک ها به امر رهبر شلیک شده نه رئیس جمهور و علاوه بر مسائل دردناک انتخابات و تقلب های محرز و آشکار برای پیروزی به هر نحو سلسله همایش های ایشان و ژست خلاف دین و قانون و انقلاب ایشان باعث شده خون مردم انقلابی روزه داری که برای خدا به راهپیمایی آمده اند - چه اینکه کسی از کسی در راهپیمایی خبر ندارد و مشت مردم در چنین اجتماعاتی نشانه خروار آنهاست - به جوش بیاید و با اختیار یا بی اختیار آنچه متناسب با اعمال ایشان است را شعار کرده بر زبانها جاری سازند. 

ایشان که 40 فحش مختلف و نچسب به مردم داده چطور برآشفته از چند حرف متناسب با سیاست رانی و بازی ها خود؟! چطور دو قطبی می کار و انتظار دارد وحدت درو کند؟! مردم ما خیلی نجیب و پاکند که چنین خشمی را فروهشته و آن را کنترل می کنند. آقای روحانی باید سپاسگزار این نجابت باشند. امان از روزی که بی پرده حدس و گمان ها و حرف های یکی به نعل یکی به میخ ایشان با حکم امیر انقلاب توائم شود. تا دیر نشده دست از ضربه زدن به انقلاب امام و شهدا باید که بردارند و خرقه نفاق را از تن بیرون کنند و کمر همت به خدمت ببندن و از لبریز شدن کاسه صبر امیر و طوفان خشم انقلابی ها بترسند و به حکم امانت داری و صیانت و پاسداشت انقلاب شهیدان مظلوم ایران بپردازند. 

برای هیچ کس این مطلوب نیست حتی برای شعار دهندگان شخصا نیز از این اتفاق اصلا خوشحال نیستم اما ریشه یابی و سپس برخورد با ریشه های خروش خشم ملت که در رفتار و گفتار رئیس جمهور ایران است امری غیر قابل اجتناب و لازم خواهد بود. 

مکر خدا را باید به تماشا بنشینید..

نقاق دوباره سر از خاک برداشته و همه وظیفه داریم بفهمیم حق و باطل کیه و چیه، کی راست می گه کی دروغ می گه. کی برنامه داره و صحنه گردونه کی ابزار دست و مترسکه و چی مورد هدف نهایی قرار گرفته. حدسم تقریبا درست بود. ما فکر نمی کردیم نامردی تا به این حد اوج پیدا کنه و واقعیت ها قلب بشه و عده ای عربده کشان بر بیت المال برای منافع شیطانی خود بتازن! و به هر قیمتی هر کاری برای رسیدن به اهداف خود بکنن. هدف وسیله را برای اهالی نفاق توجیه می کند. حتی ظواهر برای آنها وسیله می شه برای رسیدن به اهداف، اقوال و رفتارها نیز هم.

خدا توفیق بده ما هم در مبارزه با نفاق سهمی داشته باشیم. خدا قلوب همه پیروان اباعبدالله رو با فرقان به هم نزدیک کنه. نمی شه برای قلب عالم ارادتی قائل باشیم و حق و باطل رو از هم تمیز ندیم و برای حق با باطل نجنگیم. زهی خیال باطل.

نور خدا خاموش نمی شود. مکر کرده اید، مکر خدا درباره خود را لاجرم باید به تماشا بنشینید. 

یاعلی مدد

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست.

چرا نمی نویسم؟


حضور همه مخاطبان عزیز این وبلاگ که هنوز هم ما را مشمول لطف خود قرار می دهند چه موافقان و چه مخالفان عرض سلام و ادب و احترام دارم. 

من فعلا نمی نویسم..

به باور من که خدا در فتنه 88 به دلم انداخت با قلمم و حضورم در صحنه ها و عرصه های مختلف به دفاع از کیان نظام عزیز اسلامی برخیزم، لزومی برای ادامه این کار وجود نداشت. من معتقدم کار را نباید برای رضای خدا کرد، باید برای رضای خدا کار کرد. رضایت او مقدم است بر کار. اول باید ببینیم بین رضایت ها کدام اولویت بالاتری دارد و با توان و استعدادهای ما تناسب بیشتری دارد بعد به نیازها هم توجه کنیم، به خالی بودن یا نبودن عرصه در اون کار و با توکل به خدا دست به انتخاب بین موارد مختلف بزنیم. با این اوصاف خب محتاج دعای شما و مشغول کارهای دیگری هستم. 

دوستان و برادارن و خواهران عزیز بسیاری در موضوعی که من مدتی فعال بودم حضور داشتند و دارند و خواهند داشت. خدا همه آنها را موفق و منصور کند. پس از راهپیمایی الهی 9 دی که با عمق جانم در آن فعال بودم و آن را درک کردم و راهپیمایی الهی و بسیار با شکوه 22 بهمن 88 که آن را نیز به صورت کامل ادراک کرم و حظ بردم به دوستان گفتم امروز پایان تکلیف من در این عرصه است. چون به یقین انقلاب تا ده سال دیگر بیمه شد. البته که دشمنان داخلی و خارجی بیکار نخواهند نشست، چه اینکه درگیر مسائل بسیاری شدیم از آن زمان و همینک نیز در موقعیت بسیار حساسی به سر می بریم اما به واقع هر کسی می بایست به تکالیف خود با رعایت اولویت عمل کند. لذا ما نیز بیکار نیستیم و نباید باشیم. ما در هر عرصه ای درست عمل کنیم افتخار همراهی با کاروان به طول تاریخ گستره عاشورا را خواهیم داشت و به امید خدا چنانچه از پیوندی که از ولایت و امام و شهدای عزیز اسلامی از صدر تا کنون فاصله نگیریم در راه حق خواهیم بود. 

دوستان عزیز و پاک طینتی که در دفاع از ارزشها و انقلاب و اسلام عمل می زنند بدانند امثال من به دعای آنها مشغولیم و آرزوی نفوذ کلام و تاثیر روز افزون قلمشان را داریم. البته که من هر روز اخبار را رصد می کنم و افتخار خودم می دانم که چشم به دستور مولا و مقتدایم - که البته بشری است همانند ما منتها بهترین موجود برای رساندن جامعه اسلامی به اهدافی متعالی و معهود است - دارم.

این بزرگوار پا جای ائمه هدی علیهم السلام می گذارد و به اندازه توان خود (که به لطف خدا زیاد  هم هست) برای گسترش عدالت و دفاع از حریم ارزشها و ولایت ائمه معصومین و مبارزه با ظلم داخلی و جهانی و کفر و شرک و نفاق تلاش دارد. 

گواهی می دهم با قلبی که حضور خدا را حس می کند که گام برداشتن در این مسیر فارغ از اینکه در اعصار مختلف چه اشخاص شریف و بی نظیری پرچمدار چنین نهضتهایی بوده اند، شرف است و راهی چنین راهی به سمت یگانگی و نور و توحید قدم بر می دارد و از تاریکی و بدی و کجی فاصله می گیرد. 

ما می بایست بر بر و تقوا تعاون کنیم و ظهیر هم در عرصه های مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی باشیم. حکم امثال من حکم کسانی است که ابزار حراست از دین خدا (البته درباره من یک میلیاردم هزار میلیارد میلیارد میلیارد...) می شوند و این را جز خدا هیچ کس در دل آنها نمی اندازد. فرمود: انا نحن نزلنا الذکر و انا له و لحافظون. این راه، راه عشق است و ذره ذره مسیر آن پر از طراوت و بهجت و سرور. چه زیبا در وصف شهادت عاشورائیان گفتند که جز پلی برای انتقال ما از عالم ماده به وصال بهشتی معشوق بی همتا نیست. 

من لبریز عشقم. عشقی که نگاه تو به قلبم انداخت و بر همه وجودم سیطره یافت و مرا از خود بی خود و با تو مانوس کرد. به هوای عشقبازی در آسمان حضرت تو روزهایم می گذرد و ذکر تو به هر زبان و در هر حال و در هر کار، همه همه آرزوهای من است. ذکری که مرا از خودم دور و به تو ای عزیز پر نور و حضور نزدیک کند. من تو را دوست دارم و تو را می خواهم و در راه این خواستن سر از پا نمی شناسم. با همان نگاه اول دیوانه شدم و دیوانه را سر و کاری با مرسومات و معمولات نیست. به هما ما ای دلربا مثل همیشه مهربان و باصف، نگاه کن.
 

فراخوان شناسی روز قدس

و لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر.

با توجه به ادله محکم و شواهد خدشه ناپذیر و عملیات گسترده سخت و نرم جبهه نفاق، اینکه جریان موسوی به دنبال دیکتاتوری است کاملا مبرهن است. از آنجا که مسوولین دیروز تبدیل به منافقین امروز شده اند با توجه به شناخت بسیار و نفوذ زیاد و ثروت کلانی که از بیت المال به جیب زده اند با وحدتی شیطانی همه امکانات خود را به کار بسته اند تا از هلاکت خود جلوگیری کرده و مانع پایان خاتمی شوند. چون آنها به خوبی می دانند این پایان را دیگر آغازی نخواهد بود. ۵ بار شکست مفتضحانه و ضربه آخر، آنها را به این تصمیم رساند که دیگر یا باید خود مرد و یا به همان روشهای ریاکارانه و با دروغهای بزرگ و تبلیغات بی امان به استحمار نو پرداخت و بر جهل بخشی از عوام سوار شد و با هزینه تراشیهای بسیار نظام را وادار به عقب نشینی از بزرگترین حق ملت در تعیین سرنوشت خویش نمود.

همانند غریقی که به هر حشیشی چنگ می زند بعد از بارها شکست بعد از شکست آقایان چیزی دیگر نمانده که به او متوسل نشده باشند، لذا برای قرار دادن مردم در برابر مردم به راهپیمایی روز قدس چشم دوخته اند. در این مقال به ریشه یابی بیشتر این جریان و اهداف آنها از این فراخوان می خواهم بپردازم و نتایج آن را باز بگویم.

از آنجا که تهران پایتخت است و جمعیت بسیاری را در خود جای داده و مردم آن دارای مذاهب و بینشها و سلایق بسیار متفاوتی هستند، انواع تحرکات در آن قابل پیاده سازی، بزرگنمایی و جریان سازی است. این مساله که بیشترین مخالفین اسلام پابرهنگان و بیگانه پرستان و طاغوتیان در تهران متمرکز شده و عواملی همچون ثروت سرشار و فرهنگ متفاوت و غربزدگی واضح و دنیاگرایی روشن بخشی از مردم آن را احاطه کرده، بستر بسیار خوبی است که به تمایلات آنها شاخ و برگ داد و اینچنین وانمود کرد که مسوولین سابق از ابتدا با نظام در تعارض بوده اند و خواست آنها پیاده سازی منویات همین مردمی است که بعد از آن حماسه تاریخی به هر سازی که آنها زدند رقصیدند و هر دروغ و فریب و تبلیغی را باور کردند.

این مساله که این قشر از جامعه به روشی متفاوت برای زندگی می اندیشد و عملا دارد متفاوت می خواند، فیلم و تلویزیون می بیند، گوش می کند، تفریح می کند، کار می کند، راه می رود، می خورد، رابطه برقرار می کند، نفس می کشد و کلا زندگی می کند، یک واقعیت انکار ناپذیر است.

وقتی کسی که برای پاسداری همیشگی از ارزشهای اسلامی و انقلابی قسم خورده و خود را مجری قانون خوانده و مدام سایرین را به عدم رعایت قانون متهم کرده و با اصول و شرایطی به عنوان نامزد ثبت نام کرده به یک باره شعارهایش سمت و سویی متناسب با زندگی چنین افرادی به خود می گیرد و بعد از آخرین شکست بر امیال آنها سوار می شود و با دیگرانی که مثل اویند به رهبری آنها می پردازد و بر روی همه اصول و آرمانها و ارزشها و قوانین شتابان شمشیر می کشد، به عقیده من این تغییر تاکتیک نه ریا و نفاق که کفر است، کفری که اگر همه اهل عالم بر آن اجتماع کنند مومنین خم به ابرو نمی آورند و خداوند متعال آنها را حتی از غمگین شدن نسبت به سبقت انسانها در کفر بر حذر داشته است.

اصولا خلقت عالم به گونه ای است که همواره اهل حق با دو جبهه درگیرند. عده ای از خودیهای فریفته و منافق و تغییر زندگی داده و به مزاحم تبدیل شده و عده ای دشمنان آشکار. پیامبر رحمت و امیر مومنان بارها مجبور به جنگ داخلی با چنین افرادی بودند. حضرت مصطفی که جانم فدای او باد، ۶۴ جنگ در طول ۶۳ سال عمر سراسر رحمت و برکت خویش داشتند که در ۲۶ جنگ خود فرمانده و در ۳۸ جنگ سایرین فرمانده بوده اند. فقط تعداد معدودی از این جنگها با خارجیها بود. لذا این مساله یک حقیقت انکار ناپذیر است که به هر قیمتی با هر جریانی یک حکومت اسلامی کنار نیامده، نمی تواند و نباید کنار بیاید. حقیقتی که رهبر عزیز در نماز جمعه گذشته صراحتا به آن اشاره فرمودند همین است که مخالف چنانچه به معاند و معارض تبدیل شود با برخورد تند نظام اسلامی مواجه خواهد بود.

شیطان به فرموده قرآن آهسته آهسته در جانها رسوخ می کند و چشم ها را کور و گوش ها را کر می نماید. عقلی که گوش و چشم ندارد از کار می افتد و چنین انسانی استحاله می شود. بطوری که به کفر بعد از ایمان مبتلا شده و به هر راه و روشی برای خاموشی حق و برافراشتن باطل متوسل می شود. این مساله در اصلاح طلبان بسیاری از سروش گرفته تا سازگارا مشهود است. آیا ندیدی آنکه را خدای خویش را هوای نفسش قرار داده!؟

به عقیده من چون خبیثانه جبهه موسوم به اصلاح طلب به قلع و قمع دین خدا برخواستند و انسانهای بسیاری را به بیراهه بردند و از تشکیک در توحید و معاد و رسالت و قرآن گرفته تا اندیشه های ناب احیاگر بزرگ جانها و دلها در عصر باروت و دود و مبانی انقلاب و شهدا و جنگ همه را در کارنامه خود داشتند، وقت آن آمده چهره واقعی خود را آشکار سازند تا سنت الهی محقق شود و نفرت و لعنت خدایی برای همیشه شامل حالشان گردد. هر چه آنها بیشتر در مقابل اسلام انقلابی بایستند بر آتش عذاب خویش افزوده اند و ای بسا کار به جایی برسد که به دست مومنین در همین عالم به سزای خیانتهای خویش برسند و تا ابد در آتش قهر خدا بسوزند. در این عرصه مرا حرفهای بسیار است.

همه اهالی نفاق پس از آنکه در رجزخوانی و زورآزمایی خیابانی خود که با دخالت و تحریک مستقیم ابرقدرتها و دشمنان هم قسم برای هزم انقلاب مظلوم اسلامی ایران، به صورتی کاملا هماهنگ صورت می گرفت، ناکام ماندند و خیل بسیاری از هواداران خود را از کف دادند، تنها راه چاره را اختلال در صفوف مردم انقلابی و تحریک آنها برای درگیری با آنانکه ظاهر و رنگ خود را به بیگانه فروخته اند، یافتند و در مناسک مذهبی و با اهداف و اصول کاملا مشخص در حال توطئه برای نفوذ و رخنه اند.

از نماز جمعه ای که به امامت آقای رفسنجانی برگزار شد این پروژه کلید خورد و اینک تمام زور خود را مصروف راهپیمای روز قدس بی پناه کرده اند. به راستی عجز آنها از خیال خام کودتا و سودای نافرجام براندازی آنها را به دریوزگی بی شرمانه ای کشانده که غایت آن رسوایی بیش از پیش و پایان حیات کثیف سیاسی اجتماعی ۱۴ ساله آنهاست.

چون دیگر آنچنان کسی به دعوت آنها پاسخ نمی دهد و فریفتگان دریافتند ایران فقط شمال تهران نیست و همه اهتمام آنها همچون کف روی آب از بین رفتنی و بی اثر بود، ((تب تاریک سبز)) که از نگاه آنها رو به خاموشی است باید به هر قیمتی زنده نگه داشته شود. با اعلام حضور ((خائنین به اسلام و انقلاب و ایران)) و دعوت ((آیات منسوخ و مطرود)) و تلاش برای به راه انداختن ((موجی لجنی)) در  وبلاگهای مخملی  و سایتها و خبرگزاریها، ((آخرین تیرهای چنته فتنه)) بعد از انتخابات در حال رها شدن به سمت مقصدی است که آرمان بلند همه آزادگان عالم است. گستاخی ((میر ذلیل)) که ((اعتراض حقیر)) او به حمایتهای مادی و معنوی نظام و مردم کشورمان از غزه و فلسطین و سایر مظلومین عالم هنوز فراموش نشده، اعلام می کند در این راهپیمایی حاضر می شود و آن ((خفته ابدی و نوکر سرمدی غرب)) نیز اعلام می کند برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین در این راهپیمایی شرکت می کند!!! 

این خاصیت نفاق است. به هر سمت که منافع ایجاب کند باید متمایل بود و هر روز به رنگی در آمد که اقتضای ((کسب نان)) و ((رضایت شیطان)) است. چرا چنین چرخش واضحی در مواضع ((ظلمت زدگان تاریخ)) رخ می دهد؟ به این علت که کار به جایی رسیده که همان اندک حمایت اجتماعی هم در حال نابودی است و لذا باید اینگونه اظهار کرد که جنس ما و مردمی که در راهپیمایی حاضر  می شود یکی است. از طرفی تجربه های شکستهای پی در پی به آنها این نکته را فهمانده که چنانچه از این راهپیمایی عظیم بهره نبرند فقط قادر خواهند بود، داستان خیانتها و جنایتهای خود را در پشت میله های زندان به یاد آورند و با آنها تا عذابی مهین آرزو به گور شوند.

استدلال آنها این خواهد بود که ۱. ما فراخوان دادیم و اینهمه جمعیت آمد ۲. ما با انقلاب و اصول اساسی آن همگام و همقدم هستیم ۳. انقلاب آن است که ما می گوییم نه آنکه امام می گفت و رهبر می گوید ۴.مابیشماریم و از خواستهای خود کوتاه نخواهیم آمد ۵. خواست ما همان خواست توده های میلیونی مردم است!

از طرفی در راستای هزینه سازی و اساسی ترین استراتژی مبارزاتی آنها مردم در برابر مردم قرار خواهند گرفت. در لشکرکشیهای روزهای پس از ۲۲ خرداد مردم فهیم و انقلابی گوششان به ندای رهبر آسمانی خویش بود و از هرگونه تجمعی پرهیز کردند و در همان معدود تظاهرات خویش که قبل از بروز فتنه بود از هر گونه درگیری اجتناب ورزیدند و پس از آن نیز به حکم رهبر گرانمایه سکوت کردند.

آنچه در روز قدس احتمال روی دادن بسیار دارد تحریک مردم توسط ((عده ای مست از خدا بی خبر)) می تواند باشد که ((خشم انقلابی)) ((توده های استخوان در گلو و خار در چشم)) صبوری پیشه کرده را نثار آن بخشی از غفلت زدگان که ((به سیاهی می گویند سبز)) و آن را برای نشان دادن جهالت خویش بر تن کرده اند، می کند.

این امر بین مردم اختلافی شدید حکمفرما می سازد. اختلافی که به خیال خام خوش خیالان می تواند آتشگیره افسادات بعدی آنها شود و از مرگ حتمی آنها را برهاند. چنین اتفاقی در صورت وقوع می تواند به موج تبلیغاتی جدیدی منجر شود که مردم را نسبت به هم لبریز از کینه می کند و به جای آنکه کینه ها نثار ظالمین و ملحدین و مرتدین داخلی و خارجی گردد در مردم نسبت به هم شکل می گیرد و این خائنانه ترین حرکت ممکن یک اپوزیسیون بعد از انقلاب خواهد بود.

880625

استحمار نو

برخی واژگان که بیانگر ظلم و توحش انسانها در طول اعصار هستند به تاریخ پیوسته و منسوخ تلقی می شوند، غافل از اینکه این تلقی نیز خود ظلمی بزرگ به جامعه بشریت است. واژگانی همچون نسل کشی، بردگی، غارت، جهل، استعمار، استثمار و استحمار از آن دسته اند. چرا که همه آنها در سراسر عالم دارای مصادیق بیشماری بوده و هستند. امروزه تنها تفاوت ماهوی این اصطلاحات با گذشته تغییر شیوه ها و روشهاست. علی رغم تمامی ادعاهای پر طمطراق توسعه و پیشرفت و تمدن و مدنیت و حقوق بشر و آزادی و دموکراسی و صلح و گفتگو و منطق و حکومت ارزشهای انسانی بشر، امروزه اصل نسل کشی و بردگی و غارت و جهل و استعمار و استثمار و استحمار نه فقط هنوز به قوت خودت باقی است بلکه با عمق بیشتری سطح زندگی جوامع مختلف انسانی را فرا گرفته است.

گذشته از روشهای پیشرفته و دسیسه های دقیقی که ستمگران عالم برای سلطه فکری و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بر مردم جوامع گوناگون به کار می برند، مهمترین عاملی که منجر به پیشبرد اهداف آنها می شود جهل بشر است. بشری که تا از عالم جمادات و نباتات و حیوانات پا فراتر نگذاشته اسیر اوامر نفسانی حیوانهای برتر و بزرگتر خواهد بود. به عقیده من تمام مصیبتهای بشریت امروز و دیروز و فردا از همین جهالت و کور عقلی ناشی می شود. البته که تمامی واژگان مذکور عاملی می شود که انسان نتواند فکر کند و با عقل خویش صلاح و فساد خود و جامعه خود را بفهمد و مصادیق این دو را جز آنگونه که به او القا می کنند بیابد.

از طرفی واژگانی که بیانگر ارزشهای والای انسانی هستند نیز به چنین سرنوشتی دچار شده اند. یعنی معنی ماهوی خود را از دست داده اند و مصادیق استعمال و اطلاق آنها به کلی دگر گون شده است. واژگانی همچون عشق، زیبایی، پیشرفت، علم، شجاعت، عدالت، آزادی و حقوق بشر از این دسته اند.

به طور کلی می توان گفت ارزشها با تقلبی سراسر شیطانی جای ضد ارزشها نشسته اند و ضد ارزشها تبدیل به ارزش شده اند. همان که در فروع دین منکر و معروف خوانده می شود. منکر جای معروف و معروف جای منکر نشسته است. مردم گمان می کنند این مفاهیم بحث صرفا نظری است حال آنکه با اندکی دقت می توان دید این مباحث مبتنی بر آنچه در عالم واقع رخ می دهد است.

قبلا که با مطالعه روشهای تبلیغ سر و سری داشتم باور آنچه درباره تاثیر تبلیغات می خواندم سخت می نمود. با خود می گفتم چگونه می شود بشری که ذی شعور است دیگری در تصمیم گاه او بنشیند و وی را به سمتی سوق دهد که خود می خواهد؟ نمی توانستم بفهمم چگونه می شود چنین نفوذی در کسی رخ دهد و او اوامر تبلیغ گر را بی چون و چرا اجرا نماید و نداند که خانه را بیگانه اشغال کرده و بر مسند فرماندهی وجودش تکیه زده. مخصوصا وقتی این قبیل تبلیغات انسانهای بی شماری را با خود همراه کند و خیل بسیاری را به نشخوار خوراکی وادارد که آشپزان آن اهداف پشت پرده بسیار دارند.

کالبد شکافی موج سواری ((عالیجنابان لپ گل انداخته و بیگانه پوش)) پس از انتخابات ۲۲ خرداد بر دوش بخشی از مردم غافل و به ظاهر هوشیار جامعه انسان را به نکات فوق الذکر می رساند. مواضع، سخنرانیها، بیانیه ها و رفتارها و فیگورهای آقایان خاتمی و موسوی و کروبی و ((اجیرهای شکم سیر و جینز ور)) پیش و پشت آنها، حقیقتا انسان را از این باب که اینها با که اینگونه می گویند، متعجب می کند!! تو گویی چیزی به نام عقل در مخاطبین آنها از پیش فرض نشده و نگاه آنها به انسانها منهای فصل مقوم بشری آنها یعنی عقل است.

کسانی که مدتها تئوری مبارزه مدنی و انقلاب مخملی را در ارکان تشکیلاتی خود رسوخ داده بودند خوب می دانستند آنچه که می بایست بصورت پیش فرض از اقشار مختلف جامعه حذف شود ((عقل)) است. چون انسان تا وقتی عاقل است باطل را نخواهد پذیرفت لذا می بایست احساسات او را تحریک کرد و بر موج این احساسات بی جهت سوار شد.

بار اصلی اغتشاشات خیابانی و هزینه سازی های ((شارکین در فساد جمعی)) و ((مجاهدین سبیل غی)) و ((کارگزاران چپاول و سواری)) و ((نهضت بردگی)) و ((منافقین جاهل عنود)) بر عهده جوانانی بود که بذر فطرت آنها جوانه نزده خشکیده و ندای عقلشان در انبوهی هجوم رسانه ها و مشتهیات نفس و طوفان لقلقه و قبقبه و ذبذبه به خاموشی گرائیده است. همه جوانانی که حمال این بار سنگین بودند قطعا شامل این تفسیر نمی شوند ولی گرانیگاه شورشها چنین جوانانی بودند. آرمانگرایی جوانان می توانست محل خوبی برای کاشت و داشت و برداشت بذرهای فتنه ای باشد که نامبردگان از سال ۷۴ در حال تدارک آن بودند. بخش اعظم جوانان درگیر فتنه های بعد از انتخابات را جوانان خوش طینتی تشکیل می دادند که مصادیق آنچه به آن ایمان یافته اند را با تبلیغات بی امان و دروغسازیهای بی پایان شوالیه های مزدور و اجانب نزدیک و دور، نتوانستند بر مفاهیم و معانی به درستی تطبیق کنند.

استحماری نو با رنگ و لعابی شکیل و جذاب در همه جای فعالیتها و دعوتهای ((منافقین عمامه به سر)) و ((کافرین لباس دین برای دنیا پوشیده)) و ((آقا زاده های مثل کنه به انقلاب چسبیده)) مشهود است. تحرکات ((شیخ رشوه گیر)) و بیانیه های ((نه سید که میر)) و غمزه های ((آن در بند فرهنگ غرب اسیر))، همه نشان از آن دارد که گویی مخاطبین حضرات ((خرانی بی عقل)) فرض شده اند که آنها از ایشان سواری طلب دارند و هر چه بگویند بی چون و چرا می پذیرند و به هر نحو که بخواهند سواری می دهند.

به عقیده من اشتباه محاسباتی آنها همین نکته بود که علی رغم انتقادات بعضا به حقی که از حکومت و ریاست جمهور وجود دارد و بخشی از مردم ملول گشته را در تبلیغات قبل از انتخابات با خود همراه کرده بود، خاتمی و آنها که بر گرد اویند را به اشتباه انداخت. آنها خواستند از این اعتراض با نیت صلاح مردم، که به آنها اعتماد کرده بودند و نمی توانستند دروغ آنها را باور نکنند، برای فساد استفاده کنند. دیدیم که توده های عظیم مردمی کنار کشیدند و وجدانهای پاک توانستند بفهمند معتمدین آنها به دنبال مصالح مردم و کشور نیستند بلکه منافع خویش را در خطر دیده اند و برای نمردن و مسخ نشدن دارند دست و پا می زنند.

بعضا دیده می شود برخی تی شرت و لباس سبز می پوشند. یا بعضی به اثبات انبوهی خود در جاده چالوس می رقصند! یا تلاش دارند وانمود کنند سبزی یک موج است. چرایی به اینجا رسیدن عرض شد. بخشی می دانند چه می کنند اما آن بخشی هم که عامدا اینگونه نمی پوشند و نمی رقصند و نمی موجند(!)، اینچنین فرض می شوند که همه در حمایت از ((خائن کبیر)) این کار را کرده اند. به راستی با چه منطقی انسانها ظاهر و جسم و جان خود را اجاره می دهند؟! فریفتگی آنها را به آنجا می رساند که ((رقاصه هر سازی)) و ((مانکن هر لباسی)) و ((موج انگار هر سبزی)) می شوند. البته که بخشی از آنها هوسبازی را در لوای این پوششها یافته اند و به اشتراک اجتماعی جنسی می اندیشند و بخشی نیز نمی دانند قافیه کدام شعرند!

سیطره فرهنگی غرب انسانها را به سمت مادیگری سوق داده است. وقتی تمام وقت مردم صرف مشتهیات نفس شد جایی برای تفکر باقی نمی ماند. اگر هم جایی بماند باید آنرا با فیلم و روزنامه و اینترنت و تلویزیون و ماهواره پر کرد. دیگر خبر از اندیشه در مبدا و معاد عالم و چیستی عالم فانی و چگونگی جهان باقی و ماهیت بشر نیست. اتفاقی که با کمال تاسف در اقصی نقاط عالم رخ داده و کشور ما هم از آن در امان نمانده منسوخ سازی بشریت با شعار امروزی بودن است.

در عرصه سیاست می توان بر دوش انسانهای امروزی سوار شد و منویات خود را به راحتی به پیش برد. انقلاب مخملی در اکثر قریب به اتفاق کشورهایی که اجرا شده موفق بوده است. رمز عدم کامیابی آن در ایران تفاوت نظام حکومتی و مردمی است که جامعه هدف طراحان این توطئه بود. البته که بخشی از مردم همانگونه اند که اربابان رسانه های بین المللی و توطئه گران داخلی می خواهند ولی قاطبه مردم اینگونه نیستند.

880621

مرگ بر کدوم دیکتاتور؟!

اینکه کسی در این عالم بلد باشه چه جوری عواطف بخشی از عوام رو مدیریت کنه تخصص می خواد. بسته به اینکه این مدیریت الهیه یا شیطانی، طیفی از مردم که مدیریت می شن و شئونی که شخص یا اشخاص مدیر باید دارای اون باشن مشخص می شه. در هر دو حال قوای ماورایی به کمک مردم و مدیران هر دو طیف می آن و به اونا کمک می کنن. این یکی از سنتهای قطعی جهان تکوینه.

یکی از شعارای طیف آقای موسوی و شخص ایشون همواره ((مرگ بر دیکتاتور)) بوده و کماکان هست. از اونجا که حقیقت همواره یکیه، محال ممکنه هم طیف ایشون محق باشن و هم طیف مقابلشون. البته چون هر کدوم ممکنه سهمی از حقیقت داشته باشن این قضاوت، مطلق حق رو به یکی نمی ده و از دیگری نمی گیره. ممکنه یه شخص یا یه طیف در غیر مواردی که با هم اختلاف دارن هر دو بر حق باشن و یا حتی در مواردی که اختلاف دارن هر کدوم سهمی از حق داشته باشن. مباحثات و مناظراتی که بین دو طیف حاکم و ((شکست خورده)) انجام می شه، چنانچه بدون تعریف مفرادت بحث باشه، موجب سردرگمی طرفین و قضاوتهای نادرست و بی جای اونا نسبت به هم می شه. درست هینجاست که دشمنان مشترک مردم بهترین بهره ها رو می برن. هر کی ادعایی می کنه و عده ای از این آب گل آلود ماهی می گیرن. نفاق به صورتهای مختلف از قوه به فعل در می آد و بسته به گستردگی سطح درگیریها و عمق نفوذ مباحث بین اقشار مختلف جامعه دیوار کشی فکری و عقیدتی و عملی صورت می گیره. مردم از هم کینه به دل می گیرن و پاش برسه همو می زنن و به اصطلاح کاسه داغتر از آش می شن.

دیکتاتور در درجه اول باید تعریف بشه تا بعد بشه بهش مرگ فرستاد و از اون کینه به دل گرفت و برای مقابله باهاش برخاست و علم مبارزه برداشت و اطرافیان رو ترغیب و تشویق به ایستادگی کرد. دیکتاتور به ظاهر معنی ای که ازش همه برداشت می کنن کسیه که بر خلاف خواست دیگری یا دیگران نظرش و خواستش رو به اونها تحمیل می کنه. لذا اگه کسی راضی باشه و کسی بهش امری بکنه به این دیکتاتوری نمی گن. حتی اگه شخصی که بهش امر کردن از چیزی که بهش امر شده بدش بیاد و اونو نخواد و دوست نداشته باشه. مثلا یه دکتر وقتی یه نسخه می پیچه پر از آمپول و قرص و شربت تلخ، کسی به اون دکتر نمی گه دیکتاتور؟ کسی به دندونپزشک دیکتاتور نمی گه. کس به معلم و مدیر و رئیسش دیکتاتور نمی گه.

جامعه از افراد مختلف با افکار و سلایق و اعتقادات متفاوت و متعارضی شکل گرفته. اصل آزادی - که خودش ناقض خودشه - اگه کسی به نوع مطلقش معتقد باشه می گه: واسه اداره جامعه هر کسی باید خودش خودش رو اداره کنه و نیازهاشو برآورده کنه، خوش حاکم خودش باشه و نباید کسی بهش امر و نهی کنه. ولی در حوزه اجتماع همه عقلا هینجا به آزادی حد می زنن و می گن چنین چیزی محال ممکنه. ((دمکراسی)) سیستمیه که همونا که معتقد به آزادی مطلق بودن نتونستن نپذیرنش. خوب دموکراسی یعنی چی؟ یعنی مردم کسایی رو انتخاب کنن و اونا واسه اداره جامعشون قوانینی وضع کنن و به اداره امور مربوط به همون جامعه که مرکب از آدماس بپردازن. دیدیم که اگه دیکتاتوری رو به مفهوم مطلقش فرض کنیم و آزادی رو به سبکی که امروزه روشنفکر نماها ازش دم می زنن بپذیریم، زندگی ما پر از دیکتاتوره! ((همه دیکتاتورن))! پس یه قید بزرگ می خوره و اونم حکمرانی و امر کردن بر خلاف خواست آدمه. خب از اونجا که آدما حب به نفس دارن و خودشونو بیش از هر کسی می خوان و منافع خودشونو به دیگران ترجیح می دن. مجرمایی هم که کلی جنایت می کنن یا حتی به آدم عادی که خلافی ازش سر می زنه چنانچه مثلا دادگاه و پلیس هم به حق مجازاتش کنن ادعا می تونه بکنه که شما دیکتاتورین چون رای و نظرتونو به من تحمیل کردین! معلومه که همواره تو هر دعوایی حق با یک طرفه و اونی که محکوم می شه معترضه. این ادعای به جاییه در این صورت و کسی نمی تونه بگه تو اشتباه می گی. البته که مجریان قانون می تونن بهش بگن تو خودت دیکتاتوری که مثلا فلان آدمو زدی، حقشو خوردی، مالشو دزدیدی وکشتیش. اونی هم که حقش توسط چنین فردی ضایع شده قطعا چنین حرفی می زنه. بر این مبنا این حرف هم درسته. پس همه دیکتاتورن؟!!

دیکتاتور از بداهت تعریفی که داره عقلا در می آد و صرفا دیگه به میل و خواست اشخاص گره نمی خوره و ملاکش رضایت افراد نمی شه. ملاک رو از رضایت به حق و تکلیف در حوزه اجتماع تغییر می دن و می گن دیکتاتور اونه که حقی رو ضایع کنه و به تکلیفش عمل نکنه. باز بحث به اینجا منتقل می شه که حق و تکلیف چیه؟ کی اونا رو وضع و تعریف می کنه؟ بر چه مبنایی تعریف می کنه؟ کی اجراشون می کنه و امثال این مباحث که درهم تنیده و سلسله وار و پیچیدس.

دین در حوزه اجتماع اهمیتش همینجا معلوم می شه که مردم با توجه به علم محدودشون و تفاوتها و تعارضها و حبها و بغضهای بیشمار و مختلفی که دارن قطعا و حتما باید از یه منبع که فارغ از همه اینهاست و به منافع همشون آگاه و مطلعه رجوع کنن. اینا حکم عقله که تا حدود زیادی مبنای قوانین کشورهای مختلفه. دین وقتی تعریفش بایدها و نبایدها، اعتقادات و اخلاق بر مبنای حقایق وجودی آدم و عالم باشه، منطبق بر عقله و عقل هم باروری خودش رو مرهون دینیه که انبیا و اولیا در طول تاریخ آوردن. فطرت واحد بشر و کلیات بدیهی مورد پذیرش اونا امکان زندگی جمعیشونو فراهم می کنه و ((حکومت برگزیدگان مردم بر مردم)) تنها راهکاریه که در نبود فرستادگان الهی می شه به کار گرفت. اینکه همه مردم مستقیما به اداره حکومت بپرذازن محال امکانیه. لذا افرادای باید به نمایندگی از مردم به حکومتداری مشغول شن. افرادی که برای وضع قوانین بر مبنای عقل و اخلاق و فطرت جمعی بشر و اجرا و قضاوت اونها مستقیم یا با واسطه منتخبین مردم در مصادر امور قرار می گیرن، تکلیفشون احقاق حقوق توده مردمه. بنابراین همه و در راس همه متصدیان باید قوانین جامعه رو رعایت کنن. اگه کسی این وسط منافع خودش رو بر دیگری با دیگران ترجیح داد با ارشاد و اخطار و یا حتی زور باید جلوشو گرفت.

دموکراسی به معنی حکومت اکثریت بر اقلیته. این اکثریت به معنی نصف بعلاوه یک هم می تونه باشه. خب اگه حتی یه نفر از 70 میلیون جمعیت کشورمون نظرش با مابقی فرق کنه، باید بگیم حکومت دیکتاتوره، چه برسه به اینکه ((یه ذره کمتر از نصف)) مردم پیروز نشده باشن. پس در هر صورت گروه حاکم دیکتاتورن و گروه محکوم، مظلوم. شاید یه عده بگن خب چاره ای جز این نیست. به ظاهر بله چاره ای نیست و این مشکل مشروعیت رو غرب نتونسته حل کنه. از سر ناچاری دموکراسی سیستم اداره حکومت در کشورهای امروزه. تفاوت مبنایی ((مردمسالاری دینی)) با دموکراسی غربی همینجاست. برخلاف دموکراسی غربی مشروعیت در مردم سالاری دینی از خداست و قوانین منبعث از قوانین الهیه. اکثریت مردم فقط مجریان قوانین رو به سلیقه خودشون انتخاب می کنن. لذرا مردم حق ندارن خلاف حکم خدا چیزی بخوان. اگه خواستن، اون جامعه اسلامی محسوب نمی شه.

اینکه یه انتخاباتی تو نظام اسلامی برگزار شده و گروه اقلیت با بعضی از طرفداراشون شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر استبداد و امثال این سر بدن، به هر ذهنی این مطلب رو متبادر می کنه که خب اگه با رعایت قواعد مردم سالاری حتی از نوع غربیش، قیاسا بخوایم بگیم کی دیکتاتورتره، قطعا اقلیت کارشون به دیکتاتوری شبیه تره. چرا؟ چون قواعد دموکراسی رو پذیرفتن و بهش تن دادن. حتی نیاکانشون مجاهدتها کردن و خونها دادن تا سیستم پادشاهی که یک نفر بر همه حکومت می کنه به سیستم مردم سالاری برگرده و مردم بر منافع و مال و ناموس خودشون مسلط باشن و کسی بهشون زور نگه. این ((هیچ جای دنیا)) پذیرفتنی نیست که چون اونا رای نیاوردن بگن غیر ما مستبد و دکتاتورن. دموکراسی با همه ایراداش تنها راه اعمال اراده اکثریت برای اداره حکومته.

...

روش و راهی که جناب موسوی بهش عمل کرد و فتنه ای که گروه کارگزاران و مجاهدین و نهضت آزادی و منافقین به راه انداختن به کودتا بسیار بیشتر شبیه بود تا حتی ((اعتراض دروغ)) به شکست خودشون. همه جای دنیا انتخابات سرانجام و فرجامش قانونمنده. در قانون ما هم تمامی مسائل پیش بینی شده و مشخصه اگه کسی به حق یا بر مبنای حدس و گمان و یا حتی توهم و یا حتی دسیسه و یا حتی فتنه به نتایج اعتراض داشت از چه راهی به اون اعتراض کنه و چه کسانی و چگونه به اعتراض او رسیدگی کنن. اینکه از چند ماه قبل زمزمه تقلب بشه، با توهین و تهمت و افترا رقیب اصلی مورد شدیدترین هجمه ها قرار بگیره، صدها میلیارد تومن خرج تبلیغات و جریان سازی بشه، آخرین حربه و حقه های تبلیغاتی به سبک غربی و رنگی مورد استفاده قرار بگیره، بصورت گسترده و سازماندهی شده از سالها قبل انتخابات دهم مورد مطالعه قرار بگیره، قلدرمآبانه به قوانین و اصول انقلاب دهن کجی بشه، قبل از حتی اعلام نتایج، ((جناب مفتون)) خودشو رئیس جمهور اعلام بکنه و بعد از اعلام رسمی نتایج و شکست مفتضحانه، ((ننه من غریبم بازی)) در بیاره، همه و همه حقیقتا سوال برانگیزه و نشون از یه کودتای پیچیده و برنامه ریزی شده واسه پیروزیه، اگه نشد واسه براندازیه، اگه نشد واسه سهم خواهیه، اگه نشد واسه خونریزیه، اگه نشد واسه مخالف پروریه، اگه نشد واسه هزینه تراشیه، اگه نشد واسه تضعیفه، اگه نشد واسه دلسردی و آبروریزی و تحریک غرب و شرق و تشویق اوناست.

یکدستی فوق العاده ((خواص جامعه)) که شکمهای محترمشون از بیت المال پره و دستشون به جنایات بسیار در حق محرومین و مستضعفین و پا برهنگان آلودست و حکومت رو ارث پدری خودشون می دونن و سالهای سال قدرت رو برای رعایت ظواهر بین خودشون می چرخوندن، به صورت یه جریان در اومد که چون قبلا 4 بار در بزرگترین انتخابات جامعه شکست خورده بودن و می دونستن این بار هم قطعا شکست می خورن، تمامی راهکارهای ممکن رو واسه دور زدن قوانین در دستور کار داشتن و به اجرا در آوردن. علت انصراف آقای خاتمی یقین به این مطلب بود که رای نخواهد آورد و طیف او به پایان خود نزدیک شده است. تحرکات بعدی ایشون موید این مساله است و نشون می ده سناریوی فوق حرفه ای و از پیش نوشته شده ای نقش ایشون رو تعریف کرده بود.

((طیف به پایان حیات سیاسی خویش رسیده)) با مدعیات سراسر کذب و دروغ و مزخرف و مضحک و بچه گانه و عاری از هر گونه مدرک معقول و محکمه پسندی که در گزارش ((کمیته صیانت از آرا)) که بهتر است به آن ((کمیته بررسی روشهای گول زنی مردم)) گفته شود، منعکس شد، تلاش کرد به هر قیمتی به قدرت دست یابد و در این راستا به شعور کسانی که به آقای موسوی رای دادند به واقع توهین کرد. مردم در سامانه تهاجمی این گروه تمامیت خواه، انسانهای صرفا احساسی که نه عقل را می شناسند و نه منطق را می دانند فرض شده اند که باید چشم آنها را با تبلیغات فراوان و دروغهای بی پایان بر واقعیات بست و احساس آنها را با تحریکات مخملین برانگیخت و به عنوان عاملی کارساز و ابزاری پیش برنده از آنها استفاده کرد.

دیکتاتور مسحق مرگ است و مستبد شایسته دار.  

880427

مردم در برابر مردم

جریان موسوی که می توان آن را خیزش نفاق در جامعه خواند همچون موجی مسوولین و احزاب و عناصر سیاسی و موثر جامعه را به تلاطم در آورد و جوهره و باطن آنها را آشکار نمود. آنچه مسلم بود هماهنگی و برنامه ریزی پیچیده و دقیق اصحاب زر و زور و تزویر برای اتمام حاکمیت ((کسی که باج نمی دهد)) است.

این مساله یک اتفاق نبود و نباید با نگاه جریانی که موسوی و دار و دسته اش به راه انداختند به آن نگاه کرد. این لطف بزرگ خدا به جامعه ما بود که مردم شیفتگان قدرت را از تشنگان خدمت تمیز دهند و ((آن کار دگر)) زاهدان محراب و منبر را ببینند. زلالی خونهایی که به پای این انقلاب ریخته و نفوس پاک و مطمئنی که برای پیروزی نهضت مجاهدتهای بی شماری کردند راه را بر نفاقی شیطانی که در ارکان حکومت رخنه کرده بود بست. ایران اسلامی متعلق به اهل بیت رسول خداست. جایی که نور اساسش باشد ظلمت راهی ندارد. چهره مشعشع اسلام ناب شیعی با اراده پر منت ذات اقدس اله که خواسته بر مستضعفین منت بگذارد و آنها را در ارض خلیفه خود نماید می رود که سنگرهای کلیدی عالم را فتح کند و کجا وسواس خناس بیکار می نشیند و خدم و حشم خود را تنها می گذارد؟ نه خدا اجازه می دهد میراث انبیا هدر رود و نه شیطان می تواند با خدا مکر و حیله نماید. کسانی در این حکومت از ابتدا رخنه کردند که ((نون به نرخ روز خور)) بودند. حکومت الله یا شیطان نزدشان یکی بود چون اله خود را از ابتدا هوا قرار دادند و طوق بندگی نفس بر گردن خویش انداختند. اصولا چنین انسانهایی از ابتدا مغلوب وسوسه های شیطان بوده اند و مطیع بی چون و چرای او. اما عقل معاش، آنها را از بروز آن بر حذر می داشت و چیزهایی که در صورت کتمان حقیقت وجودشان می توانستند به آن دست یابد، آویزه چشم آنها می شد. عده این افراد رفته رفته زیاد شد و تخمهایی که سالهای سال شیطان درون این سینه ها کاشته بود کم کم جوجه کرد و جیک جیک جوجه ها آنها را در احزاب گرد هم آورد و جنگ احزابی ناجوانمردانه به راه افتاد. طبقه ممتاز همه جمع بودند. زن و مردشان با هم بودند. در جلسات و خلوات شیطان مداد طراحی نقشه راهشان بود. راهی که از آمریکا و غرب شروع می شود و به همانجا ختم می گردد. هدف سرنگونی حکومت الله است و همه هر آنچه گفته می شود صرفا محک زدن کم هزینه ترین راه است.

چه باید کرد؟ بهترین راه رسیدن به قله حاکمیت است. به قله که رسیدی دامنه را می توانی آنگونه که می خواهی نظارت کنی. رهبری هم در این بینش مجبور به نوشیدن جام زهر و دم بر نیاوردن می شود. رهبری یک مقام صرفا تشریفاتی خواهد بود که می توان با پرهزینه کردن مقابله های او، وی را به حاشیه راند و مجبور به سکوت کرد. کم هزینه ترین راه شرکت رسمی در یک انتخابات سرنوشت ساز قانونی است. اگر نتجه مثبت نبود با موجی که از قبل طراحی شده می توان آتشفشانهای خاموش جامعه را به فوران کشاند و رهبری را مجبور به تسلیم کرد و یا حتی نظام را سرنگون ساخت....

اینکه با اعتراف اعضای دستگیر شده سازمان مجاهدین و جبهه مشارکت و کارگزاران و سایر منافقین و معاندین به دنبال اثبات برانداز بودن جریان موسوی و تحریکات خاتمی باشیم هر چند به روشنتر شدن ابعاد این خیانت عظیم کمک می کند اما در واقع توهین به شعور مردم انقلابی است. پر واضح بود که حضور آنها در این انتخابات برای رسیدن به حاکمیتی است که خود را مالکان همه چیز می دانند. سیل افتراها و بدبینیها و تهمتها و سیاهنماییها و دروغها و ضربه زدنهایی که با سر کار آمدن ((یک نفر از مردم)) بلافاصله به راه افتاد در انتخابات امسال به هم پیوست و از ماهها قبل با قدرتی صدها برابر شدت گرفت و در ایام انتخابات به اوج خود رسید. برای بیرون راندن رقیب از صحنه دیگر چه کاری می شود کرد که اینها نکردند؟

زیرکی غیر متعهد و بسیار شیادانه ای که از ویژگیهای مختص شیاطین است از ابتدا توسط طیف موسوی به عرصه جریان دهی به توده های مردم آمد. با توجه به جوان بودن جامعه ما و معضلاتی که متاسفانه به خاطر ترویج مفاسد از طرق مختلف دامنگیر بخش قابل توجهی از آنان شده است، سرمایه گذاری اصلی این جریان ظلمانی و شیطانی به روی آنها صورت پذیرفت. این مطلب که ((تو می توانی در صورت پیروزی موسوی هر کاری دلت خواست بدون هیچ محدودیتی انجام بدهی)) با بستن دستبند به سبکی عاشقانه توسط دخترها و پسرها در خیابانها و در ملا عام به آنها القا شد. با توجه به ویژگیهای خاص اینگونه روابط، چنین کاری به اصطلاح ((آزادی ابراز عشق جنسی به هم)) را به سیاست گره می زند و نماد نامزدی خاص را تا عمق عواطف او می برد. هنجار شکنی اینچنینی اهل خود را به دفاعی ناخودآگاه می خواند و نسبت به این رنگ و این نامزد حساس می کند. چنین شخصی موسوی را ((حامی امیال و غرائز سیری ناپذیر)) خود می بیند. مهمترین قشری که موسوی بعدها برای تظاهرات و تجمع و بعضا آشوب و اغتشاش از آن بهره برد همین قشرند.

موسوی که شیاطین انس و جن به کمک او آمده بودند می دانست نمی شود حتی به همین جوانها هم راست گفت. چون بسیاری از آنها به حرف ناحق گوش نمی دهند هر چند خود به کاری ناحق مشغول باشند. بزرگ دروغ گفتن و دروغ بزرگ گفتن اگر تکرار شود می تواند ((احساس آماده و پرورده)) آنها را جریحه دار کند و به راحتی در مقابل حکومت قرارشان دهد. تکرار دروغ کم کم آنرا محتمل و باورپذیر می کند. با تبلیغاتی که محبت دختر و پسر در آن به هم گره بخورد می توان آنها را به رایی که می دهند و تبلیغ و دفاعی که می کنند متعهد کرد.

با توجه به مدگرایی جوانان رنگ سبز حتی به صورت لباس هم باید ترویج شود. آنها هر جا این رنگ را ببینند احساس یگانگی و همدلی می کنند. برایشان تداعی گر ((محبتی جمعی)) و ((نقشی قهرمانگون)) در مقابل حاکمان جور است. به انواع روشهای بدیع می توان حتی عرق ملی جوانان را تحریک کرد و آنها را به صحنه آورد و در صحنه برای هر کاری نگاه داشت.

نو آوری در تبلیغ می تواند خیال آنها از این بابت که کلی با افراد حاکم متفاوتند جمع کند. با همه این احوال بازهم معرفت حتی جوانانی اینچنین به آنها اجازه خرابکاری نمی دهد. در این زمینه دو اقدام اساسی می بایست صورت پذیرد. اول اینکه عده ای را باید به عنوان سردسته های تجمعات با شعارهایی مدون به عرصه فرستاد که توان تبدیل یک تجمع آرام را به اغتشاش داشته باشند و دوم اینکه با پمپاژ مداوم دروغ و شایعه، حقایق را به گونه ای دیگر جلوه داد. باید مدام بر طبل ((تقلب گسترده در انتخابات)) کوبید و الفاظ تحریک آمیز به کار برد. کار رسانه ای در این زمینه بسیار مهم است. در این عرصه می بایست از تمام ظرفیتهای موجود اعم از خبرگزاریها، وبلاگها، اس ام اس و ماهواره و اینترنت نهایت استفاده را برد.

اینکه غرب یکپارچه به حمایت از موسوی پرداخت و مردم را دعوت به آشوب و اغتشاش کرد اصلا اتفاقی نبود. جریان نفاق حساب تمام مسائل را از قبل کرده بود و مقدمات آنرا فراهم ساخته بود تا به اصطلاح جهان پیشرفته را به دفاع از ((موج سبز)) ترغیب کند و جوانانی که کعبه آمال آنها غرب و فرهنگ غرب است احساس دلگرمی کنند و رسالت خود را در ایفای نقش حساسی که بر عهده دارند، قهرمانگونه و تاریخی ایفا نمایند. شخصیتهای به ظاهر متدین و مبارز و انقلابی که در صدر آنها خاتمی و موسوی است می تواند حتی اقشار دیگری را نیز با جریان برانداز همراه سازد و تحت تاثیر جو بزرگی که ایجاد شده آنها را با جریان نفاق همگام نماید. رنگ سبز که نماد سیادت است منافقانه ترین ابزار چند منظوره ای بود که جریان موسوی به کار برد و حتما عده بسیاری حتی از همان اقشار جوان خاص، که در تنگناها به اهل بیت پناه می برند را با آنها همراه ساخت.

جنبشی که بتواند حکومت الله را سرنگون سازد یا آنچنان فشاری بیاورد که حکومت سهم اربابان ممتاز گردد، حتما باید سبقه اعتقادی بگیرد و الا گروهی سلطنت طلب یا شیطان پرست یا معاند یا مزدور کجا می توانند در مقابل نظامی به استحکام بنای تاریخ اسلام بایستند؟ نظامی که قدرتهای غرب و شرق را به تسلیم واداشته و تکیه گاه مظلومان عالم است.

برای اینکه بتوان هزینه های نظام را برای سرکوب این شورش سنگین کرد حتما می بایست به تحریک مردم پرداخت و آنها را به جان هم انداخت. با ایجاد انواع شایعه و دروغ پردازی باید آنها را نسبت به طرفداران طیف مقابل حساس کرد. حتی باید با ظاهری که به لیدرهای مردمی طیف مقابل شباهت دارد به زد و خورد با طرفداران جریان نفاق پرداخت. حتی باید کسانی را این وسط کشت و فیلم با کیفیت و تاثر برانگیزی از آنان در همه جا منتشر کرد تا همه باورشان بشود که مثلا بسیجیها مردم را بی رحمانه کتک می زنند یا حتی می کشند! خیانتی از این بالاتر نمی توان متصور شد که برای قدرت مردم را اینگونه نسبت به طیف خاصی تحریک کرد و خون آنها را ریخت و کینه هایی بین آنها ایجاد کرد که تا مدتها التیام نیابد. بگونه ای که حتی اگر اینگونه حامیان از بسیجی خوبی دیدند هم، آنرا نپذیرند و باور نکنند و آنگونه آنها را به باد کتک بگیرند و حتی بکشند. سناریوی ((مردم در مقابل مردم)) را باید مهمترین پرده آشوبهای جریان نفاق تلقی کرد. 

با رخنه عده بسیاری از ارازل و اوباش و منافقین و کسانی که جمعیتها را نطفه بندی و هدایت کنند باید صفوف طرفداران را متحد کرد و آنها را به مقابله با قانون تشجیع نمود و بعد از آن به مقابله با نظام فرا خواند.

موسوی بعید به نظر می رسد جرمی کمتر از صدام داشته باشد و جزایی خفیفتر از او در انتظارش باشد. اینکه می گویند دعا کنید عاقبت به خیر بشین یک مصداق بزرگش همین جریان موسوی است. آنچه نهایتا به شکست عملی موسوی خائن جنایتکار و شیطان صفت که حقا و حقیقتا جرثومه فساد است و می بایست به خاطر خیانتها و جنایتهایی که به بشریت و تاریخ کرد هزاران بار به دار آویخته شود تا برای تاریخ عبرتی بزرگ باشد، منجر شد کور بودن وی بود که نتوانست فرق انقلاب مخملی و انقلاب خمینی را به درستی تشخیص دهد.

کید شیطان ضعیف است و در حکومتی که صاحب آن ولی عصر است و رهبر آن آزاد مردی که دهها سال است جسم و جان خود را سپر بلای امواج بنیان برافکن غرب و شرق کرده و علمای آن به اشارت او با سر به میدان نبرد پا می گذارند و همه چیزشان را فدا می کنند و زنان و مردان و جوانان آن هزار باره برای اعتلای نام اسلام حاضر به جان دادنند، نمی توان با رقص و سوت و کف، با کسانی که هوای نفسشان هر چه به آنها امر کند انجام می دهند، با کسانی که شکم و شهوت اداره شان می کند، با کسانی که شیطان انیس و مونسشان و غفلت همگامشان است، با کسانی که مرض برهنگی خوره جانشان است، با کسانی که غرق در ظلمتند، آنرا سرنگون کرد.

بنا نیست دیگر بنای اسلام ویران شود چون نمی توان تا 500 سال دیگر هم دوباره چنین بنایی ساخت. فرشتگان عالم نگهبان این انقلاب خدایی اند و فرزندان امام امت حفظ آنرا از نماز واجب تر می شمارند. چه افتخاری بالاتر از شهید شدن در این راه سراسر نور؟ اگر کسانی اینچنین بخواهند در مقابل دین محمد بایستند کسانی هستند که در مقابل تمام دنیایشان تمام قد بایستند.

880412

جریان شناسی وبلاگهای مخملی و كامنتهاي رنگي

همونطور که قبلا راجع به شیوه هایی که طیف سرخورده واسه رسیدن به قدرت و خرابکاری ازش استفاده می کنن بحث شد، یکی از روشهایی که در پیش گرفتن فعالیت مجازیه که به عنوان بخش مهمی از تلاش رسانه ای اونا واسه مخالف پروری و دامن زنی به مدعیات دروغشون ازش بهره می برن. با توجه به حضور این وبلاگ و عمده مخاطبینش در همین فضا بد نیست یه مقدار در همین باره صحبت بشه.

از قبل از برگزاری انتخابات فعالیت عده ای که از موسوی حمایت می کردن و اغلب شامل وبلاگهای نو ظهور بودن مشهود بود. هر مساله ممکنی، واقعی یا غیر واقعی، دروغ یا راست در این وبلاگها در دفاع از این ((دروغگوی محترم!)) و عملی سازی ماموریت خاتمی برای کودتای مخملی درج می شد. فعالیتهای این وبلاگها دقیقا مثل یک ستاد برنامه ریزی شده بود که نمی خوام وارد بحثش بشم. می خوام به بخش بعد از انتخاباتش که تا الان هم ادامه داره بپردازم.

با توجه به نقش کلیدی تبلیغات در جهان امروز اساتید برجسته علوم ارتباطات معتقدن گرایشات مردم با تبلیغات قابل تغییر و تحوله. اصلا مبنای تبلیغات همینه و اگه اونا هم نگن این مساله بدیهی تر از اونه که دلیل بخواد. مثلا اگه بخوان مصرف رو واسه گردش چرخهای اقتصاد بالا ببرن با انواع روشها مردم رو به مصرف بیشتر ترغیب می کنن. یا اگه بخوان، شهوت مردم رو تحریک می کنن یا اگه بخوان، نظر مردم رو نسبت به مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تغییر می دن. این یه راه کاملا موثر و شناخته شده در همه دنیاست. مکانیزم عمل تبلیغات هم کاملا بر نیاز بشر استواره. نیازی که یا احساسش در بشر هست و یا می شه حسش رو بوجود آورد. خیلی وقتا هم شیوه تبلیغ مستقیم نیست. با روشهای مطالعه شده و آزموده و کاملا حرفه ای به این کارا می پردازن.

لذت برای مردم در همه کاری ذاتا اصالت داره. هر چی هم که منجر به لذت بیشتر بشه مطلوبتره. با تبلیغ می شه مردم رو در هر زمینه ای از لذت بیشتر مطلع کرد و به اون سمت جهت داد. میزان و حجم و روش تبلیغ و تکرار اون تاثیر مستقیم در تصمیم عمدتا ناخودآگاه انسان می ذاره. کار به جایی می رسه که کوک آدم با ساز رسانه ها تنظیم می شه و آدم دنبال اینه که تازه چی اومده، چه غذایی، چه پوشاکی، چه مسکنی، چه لوازمی، چه روشی واسه زندگی با لذت و کیف بیشتر، چه مدی، چه موزیکی، چه فیلمی، چه فرهنگی، چه اقتصادی، چه اعتقادی و چه سیاستی.

حتما واسه خیلی از شماها این سوال پیش اومده که اگه آمریکا بده، اگه اینهمه جنایت می کنه و جنایتگرا مورد حمایتشن چرا مردمش با اینکه نزدیک ۳۰۰ میلیون نفرن، آنچنان اعتراض مشهود و موثری نمی کنن؟ یا آدم نیستن و از عواطف انسانی بهره ای نبردن و یا نمی دونن. چون اگه انسان باشن و بدونن نمی تونن ساکت بشینن. داستان اینه که نه اونقدرا می دونن و نه دانسته هاشون درسته و نه خیلیاشون جز به لذات بیشتر خودشون می تونن فکر کنن. اینا تاثیر ((امپراطوری رسانه ای)) است که با هوشیاری فوق العاده ای در تمام دستگاه رسانه ای اونا برنامه ریزی، رد یابی و اجرا می شه.

این دقیقا روشیه که با یه سری تغییرات در ایران توسط حضرات ((کودتاگران مخملی)) بومی سازی و دقیقا برنامه ریزی، اجرا و پیگیری شده. چیزی که بدیهیه و صدای غرب رو سی ساله در آورده مردم متفاوت ایرانه. هزینه های سنگینی که آمریکا و دول غربی واسه تغییر افکار و احساسات و رفتارهای مردم ایران کردن، جواب بسیار کمی داده و این منجر به عصبانیت همیشگی اونا و بعضا اظهار عجز و عملا ناتوانیشون شده.

خوشحالی و دستپاچگی و موضعگیریهای اونا در جریان لشکرکشیهای اجاره اي ((عوامفریبان بزرگ!)) موید همین مطلبه و نقش بسیار ویژه رسانه هایی مثل ماهواره، رادیو و اینترنت رو که ادعا کردم، به اثبات می رسونه.

بدنه اصلی مردم که همواره با بذل جان و مال همه مایملکشون پشتوانه انقلاب عزیز اسلامی بودن، عامل اصلی شکست بعد از شکست قبلی و فعلی و بعدی اونا و مزدوران داخلیشونه. عاملی که همواره غربیها از شکستش ناتوان بودن و نوکران با یا بی جیره و مواجب اونا، هستن.

دسيسه هاي اهالي نفاق نمي تونه مردم انقلابي رو گول بزنه و روشي كه اونا به كار مي برن كاملا واسشون نخ نما و مشخصه. به نظر مي رسه از جهت فكري حضرات به سان اعمالشون عاري از چيزي به نام عقلن و اين بي عقلي موجب مي شه نه مردمو بشناسن نه بتونن اونا رو با خودشون همراه كنن. اينكه مردم رو بي عقل پنداشتن و مثل عده اندكي كه با پولهاي آمريكا و انگليس و خود همين گروه - كه از بيت المال به جيب زدن، به كانون آشوب تبديل شدن دنبال اينن دامنه اين كانونو افزايش بدن، نشونه اثبات به ظاهر عقليه كه چون در اسارت نفسه اثري ازش نيست.

با توجه به نفاق ذاتی گروه موسوم به اصلاح طلب که با انتخابات دوم خرداد و با استفاده از سیادت خاتمی به پیروزی رسید، عده ای از مردمی که شامل تفسیر بنده نمی شن گول خوردن و به نیت اصلاح و نه افساد با این گروه همراه شدن اما هشیاری این بخش از مردم جامعه، با ۵ بار شکست پی در پی ((منافق اکبر)) که در مقاله پایان خاتمی بهش اشاره شده، به اثبات رسید و راه چاره توسل جستن به شخصی غیر از خاتمی بود و الا کاملا روشنه که بازی ورود خاتمی یا موسوی یه سناریوی ساختگی و مضحك بود که می خواستن باهاش مردمیو که ۴ بار به خاتمی نه گفتن رو گول بزنن. اولین دروغشون ((سید جلوه دادن میر)) بود و بعد استفاده از آرمانگرایی مثال زدنی مردم عزیز بود.

رمز تمامی مخالفتهای ۴ سال گذشته و سنگ اندازیهای ((افساد طلبان)) حذف اونا از چرخه اشتها آور قدرته. اینکه ۳۲۰ هزار تیتر بر علیه دولت زده بشه و پاشنه آشیل دروغ سازیهای بزرگ و جنگ روانی و خیابانی و پشت بامی و وبلاگی و رسانه ای دار و دسته موسوی و شخص او، توهین و ناسزا گفتن به احمدی نژاد بود و در این زمینه جریانی رنگی در جامعه سازماندهی شد، به این خاطره که رقیب اونا باسوادترین و پرکارترین و انقلابی ترین و مردمی ترین و ساده زیست ترین و باج ندهنده ترین و شجاع ترين و باخداترين رئیس جمهورا بود. این ((رقابت مثل آدما)) رو کاملا جدی و سخت و ناممکن می کرد و اونا مطمئن بودن رای نمی آرن.

موسوي اگه پشتش خالي نبود و انسان آزاده و پاک طینتی بود و شجاعتي داشت، تو مناظره با احمدي نژاد نیم ساعت صداش بریک نمی رقصید! اگه منافق نبود بعد بيست سال به اون نماز جمعه كذايي نمي رفت، اگه راست مي گفت با جووناي مردم سر چهارراهها زمان نخست وزيريش با قيچي و مشت و لگد برخورد نمي كرد كه حالا اين وضع پيش بياد، اگه عدالت طلب بود كاخشو بيست برابر زير قيمت نمي خريد، اگه اهل رعايت قانون بود مدرك زن و دخترش قلابي نبود، اگه اهل تحمل و ادب بود با مجري تلويزيون اونجوري برخورد نمي كرد. اگه قاتل نبود اينهمه جووناي مردمو نمي كشت و اگه اهل قانون بود مملكت رو به آشوب نمي كشيد.

گفتمان اصيل انقلاب زنده شده بود و اينا اينكاره نبودن. مي دونستن مردم باهاشون نيستن. به عقيده اونا رئیس جمهورا فقط رئیسن، کاری به جمهور ندارن. اونا همه چيو مي دونستن و تو محافل خصوصیشون این حرفا رو زده بودن و شخص خاتمی هم با همین منطق کنار کشید که خرابتر از این نشه و بتونه از خاطرات بخشی از مردم که بهش رای دادن و گولش رو خوردن، باهاش بودن یا نبودن، واسه هزینه تراشیهای مصوب اونا برای بعد از انتخابات به عنوان قدرت چانه زنی و اردوکشی و مقابله با نظام استفاده کنه.  

صدها میلیارد تومن خرج ظاهر این حرکتی که کودتا بودنش اظهر از شمسه بود، میلیاردها تومن هم اگه نگم صدها، خرج عقبه فکری و تبلیغی و آشوبی و فحشا و مشروب عناصر کلیدی اون شد. سردار شیرمرد رادان اخیرا گفتش که تو ستاد موسوی ما با چیزای برخوردیم که من از گفتنشون شرم دارم. این چیزا البته نمودش در مقاله پشت پرده سازماندهي دختران فيروزه‌اي به اثبات رسیده و کسی نیست که قر و ناز دختران این ستاد رو ندیده.

همونطور که گفتم یکی از مسائلی که از دید جریان نفاق و اونایی که دنباله روی اون هستن به ظاهر افتاده، شعور بالای مردمه. اینکه صدها وبلاگ زده بشه، همشون کلمه ((سبز)) تو نام اصلیش باشن هر دو دقیقه هم یه بار آپ بشن و تو به روزشده های اخیر حتما یکی دو تاش به چش بیاد اصلا خارج از همین چهارچوب نیست.

مثل روزنامه های زنجیره ای، عمل متحدالشكل جزء ثابت سلسله ((وبلاگهاي رنگي)) اوناس كه مثل آشوبها هدايتگران و سردسته هاشون كاملا تغذيه پولي و سياستي و استراتژیک می شن. البته که این وسط یه عده غافل هم به جمع اینها پیوستن که دوام آنچنانی نمی آرن. عده ای هم از ((مدیران نازنین)) و ((بچه های با نون بیت المال بزرگ نشده!)) اونا، آتيش بيار معركه هستن. همونا كه اكثرشون شمال تهران زندگي مي كنن و شمارش ثروتشون سوادي در سطح دكترا مي خواد و اطلاعاتي در حد سيا. شهردار منطقه يك تهران اخيرا گفته بود ۶۳ درصد مديران در اين منطقه زندگي مي كنن!

الله اكبرا رو همين مديراي محترم و عده اي كه در شمال تهران پهنن بعلاوه يه عده طاغوتي كه هميشه بودن، با برخي غربزده ها و فريب خورده ها، البته قربه الي الله(!) مي گن. از اونجا كه شعاري كه مي دن با هويتشون يكي نيست، جايي كه بنا شه نماز بخونن دستشون رو مي شه و يه جوري نماز مي خونن كه سخره عالم مي شن. از اونجا كه سنخيتشون با كلام خدا معلومه و كلام خدا هم ((لا يمسه الا المطهرون)) هست، بدون شك نخواهند توانست به اين كارشون ادامه بدن چه اينكه تقريبا ديگه كسي نمي گه.

اینکه حتی ۵۰ نفر آدم تو بلاگفا و پرشین بلاگ و سایر سرویس دهندگان وبلاگی لونه کنن و رختخوابشون بندازن، خرج زیادی نداره. کسایی که بصورتی کاملا هماهنگ مطلب می زنن و دروغهای این جریان رو تا بتونن بزرگ و ترویج می کنن. استفاده از ایده آل گرایی و نقد احساسی مسائل جاری با پاشنه ثابت مظلوم نمايي و احساس برانگيزي و دروغ و فریب، مبنای کار اونا واسه جلب نظر وبلاگنویسان محترمه. واسه رسیدن به این هدف دو جور فعالیت باید بکنن. اولا خودشون بگن و ببرن و بدوزن و بسازن و بندازن ثانیا با اونا که باهاشون مخالفن به طرق مختلف به مبارزه برخیزن و این جمع اندک اما پر سروصدا خودشونو ((همه)) نشون بدن و با ((كامنتهاي رنگي)) به بمباران طيف مقابل بپردازن و تنور جنگ مردم در برابر مردم رو همواره روشن و داغ نگه دارن و اين وسط واسه اوني كه منافعشونو بيشتر به خطر ميندازه واسه هر پستش صدها نظر بپاشن.

اگه کسی بر خلاف اونا حرف زد، انواع روشها رو امتحان می کنن ببینن کدومش موثره. اگر هم به ظاهر موثر نبود با توجه به تاثیر ناخودآگاه تبلیغات بر انسانها اونیکه قویتره بیشتر آماج حملات قرار می گیره تا بالاخره تاثیر بپذیره. از بحث به ظاهر منطقی اما پر از مغالطه تا نصحیت اخلاقی تا مباحث احساسی و ملی گرایی تا توسل غلط به مسائل مذهبی تا بحث تاریخی تا گفتن از نواقص تا تحریک دلسوزی تا تلاش به اثبات ((ما زیادیم و تو کم)) تا توهین و ناسزا و فحاشی به میزان زیاد و اغلب با توجه به کم بودن طیف مذکور ثبت نظرات بیشمار با نامهای مختلف و بی آدرس همه و همه روشهاییه که باهاش می خوان در اراده اهل حق خلل ایجاد کنن و بر طبل باطل خود بکوبن.

از اونجا که کافر همه را به کیش خود پندارد این مساله که ((این یکی اصلا کوتاه نمی آد)) و واسه حرفاش دلیل و منطق و مدرک داره، قابل قبول نیست و ناامیدی از این پیکار در مبارزه مفسدانه اونا جایی نداره. نگاهی به شیوه های اطلاع رسانی سبز ها و باقی قضایا نشون می ده، اینکه اکثرا مطلبو نخونده، بدون اينكه به ادله مطروحه بپردازن، نظر بدن و به انحاء الفاظ بگن چرا نظرات رو منتشر نمی کنی، دلم برات می سوزه، اگه راست می گی درج نظرات رو آزاد بذار، تو شجاعت نداری، تو بی منطقی و حتی قطعا استناد به همین سطور این مقاله هم، نشونه استيصال و عدم بهره از عقل و منطق و استدلاله و همه نشونه اثبات ادعاییه که کردم.

880516

شکست بعد از شکست

در جریان راهپیماییها و نافرمانی مدنی هدایت شده پس از انتخابات ریاست جمهوری، با توجه به جزئیات مطرح شده در مقالات پیشین بویژه مقاله ((ماموریت خاتمی برای کودتای مخملی)) و ((مردم در برابر مردم)) سران کودتا با تکیه بر مردمی که به موسوی رای داده بودند، حداقل كاري كه مي خواستند انجام بدهند، مجبور كردن نظام به پرداخت هزينه هايي بسيار سنگين بود.

با توجه به شناخت آنها از مباني اصيل انقلاب اسلامي، مردم عادي بويژه جوانان مراكز استانها مخصوصا تهران در دكترين آنها براي مقابله با نظام و هزينه سازي مركزيتي ويژه داشت. در طيف مقابل عمدتا مردم معتقد به ارزشهاي اسلامي بويژه جوانان حزب اللهي و بسيجي به عنوان طرف مقابله، مي توانست هزينه هاي مطلوب آنها را به غایت سنگین بتراشد و اختلاف سلایق مردمی را در انتخابات به مبارزات مردمی تبدیل کند.

همانگونه كه آقاي رفسنجاني در نامه خود خطاب به رهبري آورد، آتشفشانهاي نهفته در دل ملت بر سر چهار راه ها و ميادين با آتش زدن سطل آشغالها و سنگ پراكني و شيشه شكني و سبز پوشي فوران كرد. اما ملت منظور نظر ايشان را بايد شناخت تا به منظور دقيق وي پی برد. اينگونه به نظر مي رسد كه ايشان با توجه به احساسات برانگيخته جوانان هر دو طيف و تنور داغ شايعه سازي و استراتژي دروغ سازي بي وقفه طیفی که به دروغ ((ادب مرد را به ز دولت او)) می دانست و شعارش ((دروغ ممنوع)) بود، منتظر وقوع درگيريهاي گستره اي در سطح كشور و به ويژه مراكز استانها بودند كه در آن مردم در برابر مردم قرار مي گرفتند و به زد و خورد و كشتار هم مي پرداختند.

 آقاي هاشمي در پيش بيني خود از بروز تنشها و درگيريها در دو جا اشتباه كردند. اولا با جدا شدن انبوه مردم از كساني كه به مبارزه مدني روي آورده بودند، دايره مردم مورد نظر ايشان به شدت تنگ شد و صرفا دربرگيرنده عده اي طاغوتي و غربزده و ارازل و اوباش گرديد كه با آموزشهاي گروههاي مختلف معاند از قبيل مشاركت، مجاهدين، كارگزاران و منافقين، بصورتي سازماني و منظم و مجهز به خيابانها مي آمدند و بر پشت بامها مي رفتند و به جرح و تخريب مي پرداختند و عده ای مغفول را با خود همراه می ساختند، ثانيا هشياري مردم انقلابي به ويژه جوانان طيف مقابل مانع از بروز كشتاري وسيع گرديد. 

نيروهاي انقلابي و ولايتمدار با تدبير عميق رهبر عزيز، عمق فتنه را شناخته و از هر گونه تحريكي نسبت به طيف مقابل و همين عده قليل معلوم الحال حتی در سخن پرهيز كردند تا سياست تنش زايي و هزينه تراشي خاتمي و همفكران او را نقش بر آب كنند.  

پر واضح است كه وقتي خود آنها از نهايت فراست و تحمل مردم به تنگ آمده بودند و پروژه ((مبارزات خیابانی)) آنها با عدم همراهی حتی بخشی از ملت که به موسوی رای داده بودند همراه نشد، به تحريك احساسات هر دو طيف پرداختند و چون به خون نیاز داشتند، كشتار مشكوك چند نفر را به علم خونخواهي از حكومت بدل كردند. در همين راستا حرفهاي رئيس جمهور و رهبري تحريف شد و بسيجيان به عنوان قاتلين مردم معرفي شدند و سطح مواردي كه مي توان بدانها توسل جست و مظلوم نمايي كرد را به شدت گسترش دادند. از مراجع تقليد و حوزه ها گرفته تا دانشگاهها و مطبوعات و ارازل و اوباش زنداني و نيروي انتظامي و شعار ديكتاتوري و الله اكبر گفتنهاي شبانه و بوقهاي وسايط نقليه و چراغهاي روشن آنها و حتي وبلاگ و اس ام اس و ايميل همه و همه دستاويزي براي محق جلوه دادن كودتاي مخملي آنها بود و براي مظلوم نمايي از آن حداكثر استفاده را بردند.

يكي از اهدافي كه به ويژه جنبش نرم آن را حتي پس از ((شكست بعد از شكست))، دنبال مي كند گسترش مبارزات پارتيزاني نرم و سخت است. كشف انواع بمبها در شهرهاي مختلف كشور و ايجاد درگيري هاي پراكنده به ويژه در دانشگاهها كه مركز تجمع جوانان است، هجمه گسترده وبلاگي و خبري با توجه به اينكه ايران در صدر كشورهاي دارنده وبلاگ جهان است از جمله برنامه هايي است كه بازندگان عرصه سياست و اخلاق و اعتقاد آنرا دنبال مي كنند. نا اميدي آنها از تغيير حكومت و تحميل هزينه هاي سنگين بر آن و اطميناني كه نسبت به استحكام بناي انقلاب پيدا كردند موجب شد چنين تاكتيكي را بر گزينند تا حتي المقدور مردم را خسته كنند و بتوانند با سوار شدن بر بخشي از جامعه براي ادامه حيات خود امتياز بگيرند. فشاري كه براي آزادي تئوريسينهاي خود از زندان آوردند و بودجه ۵۲ میلیون دلاری اخیری که کنگره آِمریکا اوایل همین هفته علاوه بر ۱۰۸ میلیون دلار سالانه برای براندازی به اینان اختصاص داد در همين چهارچوب قابل تحليل است.

مدتهاي مديدي است جوانهاي بسيجي كه از بدو پيروزي انقلاب همواره جان بر كف آماده دفاع از كيان اسلامي كشور بوده و هستند، به گونه اي رشد يافته و بالند تنها گوش به امر ولي امر خويش دارند و به اشارت او در ميدانهاي مختلف نبرد حاضر مي شوند. لذا تقريبا مي توان ادعا كرد هيچ گروهي از آنها جز به امر رهبر اقدامي نمي كنند و فوق العاده مراقبند كه از راهي كه ايشان ترسيم مي كنند و لو بر خلاف تشخيص آنها باشد خارج نشوند. نعمتی که خاتمی و دار و دسته او از آن برخوردارند شعور بالای همین قشر است.

با توجه به تاکید رهبر معظم بر این نکته که در صورتی که دشمن فشار بیاورد ایران عاشورا می شود، وقت آن است که طغات معزز به خود آمده و نسبت به اصلاح رفتار خویش قبل از آنکه دیر شود اقدام نمایند.  880507

مشاهدات من از 18 تیر

برداشت اول:

ساعتای ۵ بود که به طرز محسوسی پیاده رو ها شلوغتر شد. کم کم مامورای نیروی انتظامی اومدن. بر خلاف روز ۳۰ خرداد سیاست خوبی در پیش گرفته بودن. مانع نطفه بندی جمعیت می شدن. همه جمعیتی که اومده بود شاید در محدوده انقلاب و آزادی که مرکز تجمع بود به ۵۰۰۰ نفر نمی رسید. وقتی افراد چند نفر چند نفر به هم می پیوستن و به حدود ۴۰-۵۰ نفر می رسیدن نیروی انتظامی اونا رو به خلاف جهت میدون انقلاب هدایت می کرد. بیشترین جمعیت متمرکزی که من دیدم کمتر از ۳۰۰ نفر بود. بیشترین شعارا و دست زدنا و سنگ انداختنا توسط همین گروه انجام می گرفت. تقریبا بجز همین جمعیت و یه جمعیت حدود ۲۰۰ نفر، دیگه نتوست کسی تو خیابون بیاد. همينام کل تو خیابون اومدنشون ۵ دقیقه طول نکشید. همش تو پیاده روها بودن. مخصوصا تو خیابون آزادی. تا مدت زیادی کسی شعار نمی داد. بعد کم کم با هو کردن شروع شد. بعدا شعار دادن.  تقريبا يك ساعتي گذشت تا اولين درگيريها شكل گرفت. کم کم پلیس ضد شورش هم سر رسید. همون جمعیت ۳۰۰ نفری شروع کردن به سنگ انداختن. سنگاشون غیر از پلیسا به یه خانوم چادری و یه خانوم مانتویی با شال سفید خورد. خانومی که شال سفید داشت یه سنگ محکم به سرش خورد. با این حرکت پلیس گاز اشکاور انداخت توی جمعیت. فضا هیجانی شده بود و اکثر جمعیت هم جوون بود. تعداد خانوما کمتر از آقایون بود. تعقیب و گریز خیابونی شروع شد. به شدت پلیس مانع شکل گیری جمعیت می شد. کم کم آتیش زدن سطل آشغالا شروع شد. حداقل ۳۰ تا سطل آشغال آتیش زدن. بعضیاشون که بعد از درگیریهای ۳۰ خرداد آهنی شده بود، نمي سوخت. فقط آشغالاش آتيش گرفته بود. دود سطلا به آسمون رفته بود و به التهاب جو مي افزود. انگار يه عده از جوونا حاضر به تمكين نبودن. اينكه اكثر جمعيت مي ترسيدن مشهود بود ولي يه عده خودشونو شجاع نشون مي دادن و ديگرانو به مقابله تحريك مي كردن. يه مورد ديدم جمعيت كه در حال پيوستن به هم بود، با آمدن نيروي انتظامي همه سراسيمه چند صد متر فرار كردن و اين در حالي بود كه هيچ كس كتك نخورد. ترس ((فوق العاده)) مشهود بود. نيروي انتظامي اسلحه نداشت. فقط با باتوم اومده بود و گاز اشكاور. جمعيت كه فرار مي كردن بعضي از افراد مي خواستن بايستن و به جمعيتاي كوچكي كه شكل گرفته بود بپيوندن. يه مورد ديدم ۳ پسر كه از جمعيت جدا شده بودن و به سمت فرعي مي رفتن با اصرار يه دختر مواجه شدن كه به شدت اونا رو دعوت به حضور مي كرد. انگاري يكيشون قانع شده بود بمونه ولي اون يكي دست دوستشو گرفت و رفت تو فرعي. يكي دو تا پير زن و پير مرد ليدر هم ديدم كه مردم رو دعوت به تجمع مي كردن. ترافيك از ابتدا تا انتهاي تجمع جريان داشت. بعد از تقريبا ۵/۲ ساعت می شه گفت ديگه اثري از تجمع نبود. بعضيا كه ديگرانو تحريك مي كردن و با نيروي انتظامي درگير مي شدن دستگير شدن. قبلشم كتك مي خوردن. اما بعضياشون كه حتي دست بند خوردن و يه ساعتي عقب وانت نيروي انتظامي افتاده بودن آزاد شدن. يه گاري نمکی كه قبل از درگيريها كنار يه سطل آشغال مشغول تفكيك و برداشتن بخشي از آشغالا بود توجهم رو جلب کرد. بيشتر تجمع كننده ها از دور نظاره گر بودن. مي اومدن جلو، باز مي رفتن عقب. تعداد اونقدري نبود كه بشه مثل ۳۰ خرداد به صورت گسترده درگير شد و مردم اینو فهمیده بودن. اونايي رو كه پليس مي گرفت غرور خاصي داشتن. بعضا با پليس دهن به دهن مي شدن و مقاومت مي كردن حتي در مواردي درگير مي شدن. البته بعد از دستگیری بعضیاشون فرار می کردن. بسيج اواخر ماجرا وارد عمل شد. سطل آشغالايي كه مي سوختن و كسي نبود خاموششون كنه جلب توجه مي كرد.

برداشت دوم:

دلم عجيب گرفته بود. با خودم مي گفتم واقعا اينا ضد انقلابن؟ آخه چرا؟ وجهه حيواني آدم اونقدا ارزش نداره كه اونو به تفكر و معنويت و دل ترجيح بده. مي گفتن: ((مرگ بر دیکتاتور))، می گفتم یعنی این شعارو کسی یادشون داده یا واقعا بهش معتقدن. مصداقش رو احمدی نژاد می دونن؟ خوب اگه دیکتاتور یعنی کسی که به هر قیمتی می خواد رای خودش رو حاکم کنه، كار اينا كه به ديكتاتوري شبيه تره. اوني كه بعضا در دفاع ازش شعار مي دادن كه بيشتر ديكتاتوري بهش مي آد. مي گفتم خدايا ادله شون چيه؟ همونا كه تو روزنامه ها و سايتها و وبلاگها هست؟ هموني كه بعضا تو خيابون آدم مي شنوه؟ همونا كه خيلياش باد هواست؟ همونا كه پر دروغ و فريب و ادعاست؟ همونا كه با احساساتشون بازي مي كنه. گفتم احتمالا اينا هر كدومشون زخمي خوردن از انقلاب. كاري كردن خودشون يا اعضاي خونوادشون كه مستوجب مجازات بودن بعد واسه اعتراض و انتقام به خيابونا اومدن. ته دلم خوشحال بودم. اينهمه تبليغ شده بود. گفته بودن تو ۲۰۰ شهر راهپيمايي برگزار مي شه. راهپيمايي تهرانو همه، همه جوره تبليغ كرده بودن. اينهمه زور زدن ۵۰۰۰ نفر. تازه خيلي از اينا كنار بودن. هسته ها شايد ۲۰۰۰ نفر هم نبود. ولي ۲۰۰۰ نفر سمج. برخورد نيروي انتظامي خيلي توام با رافت بود. بعضياشون اداي زدن در مي آوردن ولي نمي زدن يا خيلي يواش مي زدن. مي گفتم ديدي پيش بينيت درس بود؟ ديدي اكثر كسايي كه به موسوي راي دادن با شخصيتن. ديدي چه كم اومدن. ديدي سليقه سياسيشونو به براندازي نظام گره نمي زنن. ديدي وقتي پاي منافع ملي وسط مي آد، نخود هر آشي نمي شن و به ساز بيگانه ها نمي رقصن؟ ديدي واسه ۱۸ تير خود ساخته و بيگانه پرداخته نيومدن. ديدي... ياد الله اكبر گفتناشون افتادم. گفتم خوب اگه همين ۵۰۰۰ نفر شبا الله اكبر بگن كلي مي شه ديگه. صداش مي پيچه. ياد قرآن افتادم كه مي گه ((لا یمسه الا المطهرون)). به ذهنم رسید اگه واقعا همینان که الله اکبر می گن، چون لازمه پرداختن به اسما خدا طهارته، کم کم نمی تونن بگن این ذکرو. با چيزاي ديگه جايگزينش مي كنن. به ذهنم اومد اینایی که اومدن امروز اصلا اهل نماز هستن؟ به ((یوم الدین)) معتقدن؟ یعنی هر روز ۱۰ بار از خدا می خوان به ((صراط مستقیم)) هدایتشون کنه؟! یاد مسجدیا افتادم. با خودم گفتم یعنی واقعا می شه کسی اهل رفتن به خونه خدا باشه و یه روزی واسه دهن کجی به نظام، واسه رجز خونی، واسه فشار، واسه شادی دل دشمنای اسلام و ایران و واسه اسرائیل خونخوار و آمریکای جنایتکار پا به خیابون بذارن و اغتشاش و آشوب کنه؟ به ذهنم اومد كه خب همون ((نفاق پیچیده)) اي که خواص جامعه رو دچار سردرگمی کرده دامنگیر همین مردمه. دلم می خواست برم تو مردم. دلم می خواست باهاشون حرف بزنم. حتی اگه بهم توهین کنن و بزننم کوتاه نیام. بگم چقدر دلم می خواد آسمونو ببینن. بگم خدایی هم هست که منتظرشونو. بگم دنیا تموم می شه. بگم عقلا و منطقا حرفایی که می زنن پذیرفته نیست. بگم با ادعایی که اینهمه مدرک بر خلافش هست نمی شه ریخت و زد و گفت و رفت. بگم چقدر ناراحت می شم و بعضا گریه می کنم وقتی می بینم یکیو دارن می زنن. بگم برام فرقی نمی کنه کی باشه اوني كه كتك مي خوره. بگم چه خوبه حق طلب باشیم نه شخص پرست. بگم ایرانیا چقدر نجیبن. بگم هموطنام چقدر شریفن. بگم دخترا و پسرا چقدر عزیزن. بگم من گاها که به چشم مي آد یه دختر خودشو عرضه می کنه و به سرمایه وجودیش چوب حراج می زنه ((بی اختیار)) گریه می کنم. بگم وقتی احکام خدا رو یه پسر زیر پا می ذاره چه عذابها که در انتظارش نیست. بگم چه بده ما فقط به فکر تنمون و بدنمونیم. بگم در ورای این ظاهر حیوانی یه باطن روحانی هم هست. از عشق و محبت بگم و از معشوق و یار و طریق و حق و تکلیف.

برداشت سوم:

یاد عذابی که از اول هفته و درست قبل از ۱۸ تیر واسه اولین بار تهرانو فرا گرفت و امروزم کاملا رفع نشده بود افتادم. چه نفسها تنگ شده بود. همین هوایی که خودمون آلودش کرده بودیم هم دیگه کم بود. وضعیت فرق کرده بود. هوای آلوده روزای قبل قیمتی شده بود. واقعا اگه خدا می خواست و خفمون می کرد، اونوقت نه من این صحنه ها رو می دیدم امروز و نه اینا تو خیابون می اومدن. دو روز پیش می خواستم یه پست بزنم در همین باره، وقت نشد. یادم اومد قبل اومدن این گرد و غبار دلم خیلی گرفته بود. از خدا خواستم یه جوری به تهرونیا بفهمونه که حس کنن خدایی هم هست این وسط که داره می بینشون. البته اگه هوا شناسی بذاره. اگه نگه اینا طبیعیه. اگه نگه از عراق اومده. اگه نگه... خوب همون طبیعت مگه مال کیه؟ یعنی خدا آفریدش و ولش کرده؟ چه نگاه علمی با نگاه توحیدی متفاوت و متعارضه!! گفتم يعني خدا دعاي منو مستجاب كرده؟ آخه من كيم؟ حتما نه. نكنه يه ولي خدا دعا كرده. نكنه خدايا يه وقت اوليات اين مردمو نفرين كنن! ياد قيامت و نامه اعمال افتادم. اونجا ديگه حزب بازي نيست. انتخابات نيست. پارتي و پول نيست. اين عذابي كه ((شبيه طوفان شناي صحراي طبس)) بود و تهرانو فرا گرفت يه درس بزرگ داشت. اونم اين بود كه كسي نمي تونست بدي هوا رو، احساس خفگي رو كتمان كنه و بگه من نمي پذيرم! كسي نمي تونست ادعا كنه هوا خوبه و اين كارا سياسيه! كسي نمي تونست بگه كار خودشونه! كسي نمي تونست بگه تقلب گسترده شده! كسي نمي تونست بگه دروغ مي گن، كسي نمي تونست چيزي بگه چون ((واقعيت عين حقيقت)) بود و اين حقيقت جايي واسه سوال و شك و شبهه و نفسانيات نمي ذاشت. اون دنيا هم همينجوري خدا به حسابمون مي رسه. حسابمون اونقدر شفاف و بديهي و روشنه كه اصلا نه جاي شك مي مونه و نه جاي بحث.

چه اين روزا همه چي دنياييه! چه همه نمی ذارن بهت برسیم! خدایا به خودمون بیارمون.

880419

نقد خودمانی بیانیه آیت الله صانعي


1. اینکه آیت الله محترم آقای صانعی چنین بیانیه ای دادن ذهن منو بعنوان یه مسلمان به خودش مشغول می کنه که ایشون از کدوم اسلام حرف می زنن؟ اگه نظر اسلام رو بناس بگن نباید ((نومن ببعض و نکفر ببعض)) باشن و اونجایی به دین استناد کنن که مطابق میلشونه و جای دیگه یه جور دیگه حرف بزنن.

2. تو همین بیانیشون ایشون دچار تناقضن! اگه به عقیده شیعه ولی فقیه مورد تایید خبرگان دینی مردم در راس حکومت نشسته و علنا می گه نباید کسی خلاف قانون کاری بکنه، تجمع راه بندازه، اردوكشي خيابوني كنه، هركي اعتراضي داره از طرق قانوني پيگيري كنه، اينا اگه حكم شرعي نیست پس چیه؟ پس دفاع از كساني كه اين اجتماعات رو به راه مي اندازن و درش شركت مي كنن خلاف شرعه. اينا نه فقط حرف ولي فقيهه، همه مراجع مسلم نظرشون همينه. پس خلاف شرع و قانون از طرف آقايون مورد حمايت ايشون رخ داده. و آقای صانعی هم از چنین افرادی حمایت کرده.

3. مساله بعدي اينه كه فقها ايجاد مزاحمت براي مردم و به خطر انداختن جان و مال ((حتی ترسوندن)) اونا و مخالفت با حكومت اسلامي عنوانش محاربه است. نمي شه كسي به قصد جون آدم بياد و انسان بشينه. رسما رهبر انقلاب و مراجع معظم و بسياري از نمايندگان مردم و بزرگان انقلاب گفتن كه مسوليت هر اتفاقي به عهده كسانيه كه نمي خوان به شرع و قانون پايبند باشن و به تحريك و تحريف افكار طرفداراشون مي پردازن و 25 ميليون راي مسلم رئيس جمهورو نمي پذيرن و می گن رئیس جمهور مشروع نیست! اونا که خودشون مشروع نیستن نمی تونن راجع به مشروعیتی به عظمت رای 25 میلیون ایرانی نظر بدن.

4. اميدوار كردن دشمنان اسلام انگار جزء واجبات موكده كه ايشون نااميدي از محاربه با نظام اسلامي رو گناه كبيره دونستن. توجه شما رو به اين نكته مجدد جلب مي كنم كه ايشون از جايگاه اسلام و فقاهت اين حرفها رو زدن. اينم از عجايب دين مظلوم ما و از عوامل مظلوميت اسلام آخرالزمانه که بانیان دین تیشه به ریشش می زنن اونم اینجور متناقض!

5. آشوب و اغتشاش و آتش زدن بانكها و اتوبوسها و اماكن عمومي و موتورها و ماشينهاي مردم ((حرام و معصيت و ذنب لايغفر)) نيست، اونوقت نيروهاي امنيتي كه وظيفه ذاتي اونها دفاع از كيان نظام اسلامی و آسايش و امنيت مردمه، اگه با كسي برخورد كنن از نگاه شما حرام و معصيت و ذنب لايغفره؟!!! يك هفته هر چي نصيحت شد آقاي موسوي گوش نداد. كي به كسي كار داشت؟ وقتي نظم عمومي و زندگي عادي مردم مختل شد و ده هزار شكايت رسمی از سوي مردم صورت پذيرفت و افرادي از بسيج به شهات رسيدن، مردم آسيب ديدن، فرمانده نيروي انتظامي رسما به آقاي موسوي نامه نوشت و از او خواست از تحريك مردم بپرهيزد و به عواقب كارهاي خود بينديشد و با قانون به معارضه بر نخيزد، حجت تمام شد و به عرض او و حامیانش رسید که من بعد با تظاهرات بي مجوز كه اساس آشوب است برخورد خواهد شد. ايشان گوش ندادند چون دنبال ايجاد همين هزينه ها بودند. چون معتقد بودند اصلاحات خون مي خواهد و اين گفته ليدر فكري آنها آقاي حجاريان بود.

6. شرعي كه جناب آقاي صانعي از آن صحبت مي كنند به ايشان اجازه نمي دهد بدون مدرك ادعاي بي اساس كساني را تاييد كند كه مفاسد مالي و اداري آنها با سند به اثبات رسيده است و نمي تواند از خدا بخواهد توفيقات و بركات آنها اضافه شود. لااقل ماجراي منزل آقاي موسوي و مدارك جعلي همسر و دختر ايشان و نمودارهاي دستكاري شده و ۳۰۰ ميليون رشوه آقاي كروبي که به اثبات رسيده است. در فضایی که یک هجوم کاملا برنامه ریزی شده برای انقلاب مخملی توسط طیف حامی ایشان طرح ریزی شده بود و به اجر در آمد، هر که حتی با اشاره هم از او دفاع کند مقابل انقلاب خمینی ایستاده و به دین پشت کرده.

7. اصل صدور چنين بيانيه اي تفرقه انگيز است و تهمت زا. لذا در جهت بسط درگیری و اغتشاش است که حاصل آن کشته و زخمی شدن افرادی از هر دو طیف می تواند باشد. جدای از تعارض این مطلب با هدف ظاهری آقای صانعی از صدور بیانیه، كداميك از مراجع در طول تاريخ اجازه ايجاد تفرقه داده اند، چه رسد به اينكه خودشان تفرقه ايجاد كنند؟!

8. مگر قرآن نمي فرمايد: ((اذ جائكم فاسق بنباء فتبينوا))؟ فاسق يعني: ((من فسق عن الطريق)). چگونه است كساني كه از راه شرع و قانون خارج شده اند با مسائلي خرافي و بچه گانه، عوض اینکه بگویند: ((شکستی گسترده))، ادعا كنند تقلبي ((گسترده)) صورت گرفته، آنوقت حضرت ايشان بدون مدرك حرفشان را تاييد و ترويج كند؟! این عمل بر خلاف دستور صریح خداست.

9. بندگان صالح خدا و شوراي محترم نگهبان، 000/600 ناظر ((از جنس همین مردم))، حتی نمایندکان حضرات طاغی، همه تاييد می كنند، آنوقت آقای صانعی حرف آنها را نشنيده می گيرد و حرف آقايان موسوي را تاييد می كند؟! حرف یک ملت را نمی شنود و با آمریکا و اسرائیل همنوا می شود.

10. اينكه يك زنداني حرفي بزند كه همه اسناد و مدارك گوياي آن است چيزي را تغييير نمي دهد. از چه ترسيده اند كساني كه آقاي صانعي براي مشروعيت ديني به آنها بخشيدن وارد ميدان شده، كه به اين منظور آبروي افرادي اينچنين را به خطر مي اندازند و تقواي آنها را ملعبه اميال و اهداف خود مي كنند؟ اينكه يك زنداني بگويد خلاف كرده در همه جاي دنيا به عنوان دليل بر اثبات آنچه براي آن مدركي نيست به كار مي رود. حتي در اين صورت هم نه ايراد شرعي داشت چنين اعترافاتي و نه قانوني. مساله اين نيست كه مدركي وجود ندارد مساله تاكيد مجدد و تاييد دوباره است. اگر مدرکی نبود که کسی دستگیر نمی شد!

880413